تنهای تنها .....

 

 
وای که چه قد حالم بده ..... چه قد هفته بدیه و چه هفته ی بدی گذشت .... چ اتفاقای بدی افتاد.... تصور کن چند تا اتفاق به شدت بد همش تو ی روز.... چه قد سخته تو مدرسه کسی نیس که باش درد دل کنم ..... دلم میخواد جیغ بزنم ... گریه کنم تا ی ذره خالی شم ....
تصور نمیکردم تو دوستیم باهاش برسم ب اونجایی که ببا اونای دیگه رسیدم .... اخه اون قول داده بود بهم ولی حالا خیلی دور شده ازم .... دیگه داره باورم میشه ک داره منو میپیچونه وای خدا چی کار کنم دارم خل میشم .... نمیدونم باید چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ی اتفاق دیگه این بود اونی که 1 سال پیش بهم زده بودم باش بم اس داد وای اگه بدونی وقتی اسشو دیدم قلبم تند تند میزد ... تمام خاطرات بد 2 سال پیش از جلو چشام تو ی لحظه گذشت ... خیلی بد بود.....
ی اتفاق دیگم افتاد .... که نمیدونم چ جوری بگم ... بیخیال ...

خلاصه الان دارم روانی میشم نمیدونم باید با مروارید و این کاراش چ جوری دووم بیارم ..... هیچکس هم نیس که کمکم کنه ... اه ه ه ه ه ه ه ه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,ساعت19:54توسط نازنین | |