تنهای تنها .....

 

سلام
خبر خاصی نشده که قابل نوشتن باشه...
ولی حالم از بی معرفتیای  ی نفر و کاراش بهم میخوره ... فک نمیکردم منتظر گفتن من باشه از اون موقع که با هم دعوامون شد 10 روز میگذره هیچی به هیچی ...ول کن با ادم نیس که .. اگه ادم بود پا نمی ذاش رو 5  سال دوستی ... واس خاطر بچه بازی ...دیگه داره بم ثابت میشه که همه مث همن .... خاک بر سر من با انتخاب کردنام...... بیخیل .... حالا که اون جا زده منم جا میزنم کاری نداره که .....
راسی چه قد به این زلزله زده ها همه دارن کمک میکنن .... خوشحالم ... دلم واسشون میسوزه ..بیچاره ها .. گناه دارن دیگه .... البته هر قدم که کمک کنن بازم واس اونا خانواده نمیشه که تو زلزله از دس دادن... اوخی.....  
بچه ها کمکم کنید نمیدونم باید چی کا کنم .... از ی طرف میگم من که مث اون نیسم بذا بش اس بدم .... از ی طرفم ..میگم یه من چه ....

چی کا رکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:39توسط نازنین | |

 

سلام..
راسش حالم گرفته .... ی جوریم این چند روز... ا نگار ی چیزی میخوام ولی نمیدونم چی ...... خسته ام ..                  حوصلم سریده....اعصاب هیچ کاری ندارم...خسته شدم از بس همه فقط وختی کار دارن بهم اس ممیدن
و حالمو می پرسن ... البته این طبیعت ادماس .....ولی من خدایی این طوری نیسم ....اگه با یکی دوس شم تا تش باهاشم....
 تا پارسال من بودم که به اجیم میگفتم غصه هامو اون چواب میداد حالا بر عکس شده ..... راسش از دسش حسابی اعصابم خاک شیره .... هر چی میگه گوش میدم ولی هر چی من میگم اون نه گوش میده نه توجه میکنه ..... قبلا ای طوری نبود ... این قد بی معرفت نبود ..... دلم خوش بود حالا که از هم جدا شدیم با هم بهتر باشیم ...یعنی قرارمون هم همین بود ولی حالا چی ....انگار نه انگار هر روز از هم دور تر میشیم.... خیلی حس بدیه تنها کسی که به خاطر خودت بات باشه رو از دس بدی ....دارم کم کم  اب این نتیجه میرسم که دیگه منو دوس نداره تا من بش اس ندم تا من بش نزنگم انگار نه انگار که منم هستم....
دبیرستان واقعا مسخرس .... هنوز کسی که به دردم بخوره پیدا نکردم ....البته چند نفر هستن ولی خب یا دوست دارن خودشون یا من نمیدونم چه جوری برم طرفشون..... درس ها هم که بد نی ولی فعلا تابستونه مهر که بشه باز بایدد فقط سرمون تو کتاب باشه ...بیرون هم نیاد ....
امسال مدسمون خدایی بد شده هر زنگ یه مرد میاد عقده ای شدیم انقد زن ندیدیم ی معلم زن که میاد تو همه خوشحال ...البته اونام تعریفی نیستن.....
راسی تو این شبا منم دعا کنید ...دعا کنید به چیزی که میخوام برسم....

+نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت21:41توسط نازنین | |

اه اه حالم بهم میخوره از اونایی که فک میکنن فقط خودشون ادمن ....

از دست تو هم ناراحتم اجی خانومممم..... خیلی ... فک نمیکردم تو هم بام اینطوری رفتار کنی واقعا که نامردی..

من چه قد بد بختم با هر کی دوس میشم تش این جوری از اب در میاد .... اه

+نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:27توسط نازنین | |

سلام

حالم زیاد خوف نیس دارم به ی سری حقایق میرسم

اولیش این که ادما وقتی با هم کار دارن با هم مهربون میشن ؟؟/ خیلیی بده این حس که این فکرو بکنی همچین از تو خورد میشی .....

دومیش این که این دنیا به هیچکی رحم نمیکنه پس باید مث خودش بی رحم باشی تا نخوردت

از دست ادمای نمک نشناس هم خیلیی ناراحتم.... البته حقمه تا من باشم مث ادم دوست انتخاب کنم.... اخه من هیچ وخ به جز ی بار درس انتخاب نکردم  ..... بقیه دوستام همه از موردای اول بودن...

خب دیگه فعلا بسه ..ی ذره خالی شدم

+نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت19:23توسط نازنین | |