تنهای تنها .....

سلامم......

 

وای امتاحانا داره نزدیک میشه .... برام دعا کنید خوب بدم ....  خیلی نگرانم ....

دیروز مامانم از اجی سراغ گرف منم گفتم خبر ندارم ازش ..... گفتم وقتی اون نمیخواد واس چس اویزونش باشم ....و اس اینکه دوباره ی کاری کرده ... میدونه بدم میاد ها .... هی انجام میده ... بیخیال ....

پ +ن : مریم چند روز پیش پرسید تولو مری چندمه ؟؟؟؟ ۱۳ ؟؟ میخواستم بش بگم ب تو چه ؟؟؟ولی گفتم نه ۱۰ ؟؟ گف شماره گوششیش چنده ... واقعا عصبیم کرده بود .... منم وقتی عصبی میشم همه جام میخواره بد جور .... وسط کلاس ... ک اجازه گرفتم رفتم بیرووون ....

من نمیدونم اخه ای ن ب دوست من چی کا داره .....

پ+ن  وقتی بدت میاد ازم مجبوری ب روت نیاری ... ن ی بار بگو ... منم تکلیفمو بدونم ...

دیگه فعلا هییچی فقط دعا کنید برام معدلم زیاد بشه ...

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت13:31توسط نازنین | |

سلام....

 

وای چ قد دلم تنگیده بود .....

حل و هوام بد نیس ولی دنبال ی سری چیزا دارم میرم ک میدونم بشون نمیرسم اما امیدش بسه برام ....

خسته ام بس که همه .....

هیچی دلم میخواد جدی باشم .... جدی تر از این که هر کس نتونه بازیم بده .. اما نمیشه چیکار کنم ؟؟؟

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت22:11توسط نازنین | |

 

 
وای که چه قد حالم بده ..... چه قد هفته بدیه و چه هفته ی بدی گذشت .... چ اتفاقای بدی افتاد.... تصور کن چند تا اتفاق به شدت بد همش تو ی روز.... چه قد سخته تو مدرسه کسی نیس که باش درد دل کنم ..... دلم میخواد جیغ بزنم ... گریه کنم تا ی ذره خالی شم ....
تصور نمیکردم تو دوستیم باهاش برسم ب اونجایی که ببا اونای دیگه رسیدم .... اخه اون قول داده بود بهم ولی حالا خیلی دور شده ازم .... دیگه داره باورم میشه ک داره منو میپیچونه وای خدا چی کار کنم دارم خل میشم .... نمیدونم باید چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ی اتفاق دیگه این بود اونی که 1 سال پیش بهم زده بودم باش بم اس داد وای اگه بدونی وقتی اسشو دیدم قلبم تند تند میزد ... تمام خاطرات بد 2 سال پیش از جلو چشام تو ی لحظه گذشت ... خیلی بد بود.....
ی اتفاق دیگم افتاد .... که نمیدونم چ جوری بگم ... بیخیال ...

خلاصه الان دارم روانی میشم نمیدونم باید با مروارید و این کاراش چ جوری دووم بیارم ..... هیچکس هم نیس که کمکم کنه ... اه ه ه ه ه ه ه ه

+نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,ساعت19:54توسط نازنین | |

 

سلام ....
من اومدم ...دبیرستان واقعا سخته.... خیلی بده امسال ...اصن حال نمیده مشاورمون میگه باید روزی 4 ساعت حداقل درس بخونید ...فک کن ؟؟؟؟ ای هفته هم که همش امتحان داریم....
امروز همونی که باش قهر کردم بعد این همه مدت گف شماتو بده بات کار دارم.... خلاصه کلی حرف زد ...اخرشم مث همیشه .... مث بز میمونه اخه خدارو شکر باش قهر کردم .....
حالمو گرفت ایکبری.... بخدا .... دوباره همه خاطرات تلخمو اورد جلو چشمام .... اشغال لیاغتش همونایی اند که الان اطرا فشن.... من از خود راضی نیسم ولی خدایی اخلاقم صد برابر از اون بهتره .... با اون دوستاش .... دوستی باشون خریت محض بود.... ولی متاسفانه .من همیشه اشتباه انتخاب میکنم ... همیشه هم دودش بد جوری میره تو چشمم .... دیگه با هیچکی صمیمی نمیشم که بخواد بازیم بده ... فک کرده کیه دختره لات ......
حالم بد شد دوباره ...

برام دعا کنید موفق شم

+نوشته شده در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:,ساعت20:45توسط نازنین | |

 

سلام...
اجی اومد خونمون... کلی با هم حرفیدیم ...بد نبود....
داریم نزدیک میشیم به مدسه رفتن ... چه قد بد ....... اصن حوصله ندارم دوباره......... خوش به حال دانشجوها .........
اتفاق خاصی نیفتاده فقط این که دعا کنید برا بازم........

راسی واس اون اپی که گذاشتم به پسرا اگه برخورد عذر میخوام ولی حقیقت تلخه ..... همه پسرا همین هستند

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت19:34توسط نازنین | |

سلام ....

 

باش اشتی کردم... قرار شد یکشنبه هم دیگرو ببینیم  ........

از دسش که ناراحتم بیاد خونمون هم کلی باش دعوا میکنتم .......... ولی دوس ندارم نداشته باشمش .............. هر چند اون  زیاد به من کمک نمیکنه ولی دوسش دارم ...متاسفنه نمی تونم ولش کنم ...... مث خیلی از دوستام .... چـــــــــــنـــــ د  خیلی وفته دور شدیم از هم ولی بازم همین که هس برام بسه .........

یکی از دوستان نظر داده بود گفته بود ی جور نوشتی انگار طرفت پسره ... من دو سه بار لفظ اجی رو اورده بودم دوست عزیز بدشم من اگه بخوام با پسر جماعت حرف بزنم که عمرا چون پشت دستمو داغ کردم دیگه نرم سمت این جماعت ..... این طوری که نمیحرفم ....اون میشه مسایل خصصوصی که تو وب فقط فش میدم به طرف دیگه هم نمیگم میخوام بازم باش باشم چون میشه منت کشی ... منم کعه عمرا اهل این کارا نیسم .... اونم با این جماعت .... به پسرا بر نخوره تو رو خدا هر کس ی نظری داره دیگه .... نظر منم این بود

ولی بازم دعــــــــــا کنــــــــیـــــد برام من واقعا از تنهایی میترسم ... دوس دارم ی دوست درس حسابی پیثدا کنم ... که ارزش داشته باشه ... مرام و معرفت حالیش باشه ...

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت21:10توسط نازنین | |

 

سلام
چطورید ؟ وای چه قد خوشحالم به زودی اجی میبینم ... کلی انتظار این روز رو میکشیدم ....   وای هر چی میگذره به شروع مدرسه ها نزدیک تر میشیم ...اه اصن حوصله مدسه رو ندارم..... یکشنبه میرم مدسه مانتو مو عوض کنم زنه 2 سایز بزرگتر داده بهم فک کن ... رنگ سبز..... خدا کنه امسال سال خوبی باشه
چند زوز پیش داشتم فک میکردم..من با چه دمایی دوست بودم تا الان که فقط به ی جواب رسیدم نمک به حروم و قدر نشناس .... به جز اجی بقیشون به درد جرز دیوار هم نمیخوردم..... بذا با هم تیپای خودشون بگردن ...ام نیستن که ...........
دیگه فعلا خبری نیس

فعلا بای.....

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت21:9توسط نازنین | |

 

سلام
چطورید ؟ وای چه قد خوشحالم به زودی اجی میبینم ... کلی انتظار این روز رو میکشیدم ....   وای هر چی میگذره به شروع مدرسه ها نزدیک تر میشیم ...اه اصن حوصله مدسه رو ندارم..... یکشنبه میرم مدسه مانتو مو عوض کنم زنه 2 سایز بزرگتر داده بهم فک کن ... رنگ سبز..... خدا کنه امسال سال خوبی باشه
چند زوز پیش داشتم فک میکردم..من با چه دمایی دوست بودم تا الان که فقط به ی جواب رسیدم نمک به حروم و قدر نشناس .... به جز اجی بقیشون به درد جرز دیوار هم نمیخوردم..... بذا با هم تیپای خودشون بگردن ...ام نیستن که ...........
دیگه فعلا خبری نیس

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت21:6توسط نازنین | |

 

سلام
باش اشتی کردم ولی دیگه خیلی وقته که کاری به هم نداریم.... راسی این کسی که دارم ازش حرف می زنم پسر نیس ... فکرای بد ممنوع %
 خیلی ناراحتم من و اون که هر روزز به هم زنگ نمیزذیم روزمون خراب می شد حالا هیچ کاری بهم نداریم حالا چه قهر چه اشتی ...
.ئلم میخواد ی دوست پیدا کنم که هم من اون هم اون منو دوس داشته باشه ولی چه جوری ؟ دلم می خواد سرم بذارم رو شو نه هاشو گریه کنم .... دلم می خواد با یکی بحرفم ... یکی هسش ولی بعید میدونم بتونم حتی مطرح کنم براش موضو عو ..... اخه ی مدت ب شدت از هم بدمون می اومد حالا برم چی بگم بش ؟ بیا بام دوس شو ...مسخرم نمیکنه اخه ؟؟؟؟ صد درصد میکنه .
تو رو خدا دعا کنید یکی رو پیدا کنم ... من نمیتونم تنهایی رو تحمل کنم .؟؟؟ اصلا نمیتونم ... دلم میخواد اون بیاد ی چیز بگه منم بحث باز کنم....اخه اصولا هر کی که خودم انتخاب کردم یا بدرد نمیخورد واس دوستی یا کلا با هم فرق داشتیم... خلاصه من کلی دلم از این بابت شکسته ... و دلم ی ادم حسابی میخواد از اون خوشم میاد ولی اخه چه جوری بش بگم ...؟

برام دعا کنید ... من ار تنهاییی می ترسم ... خیلی زیاد

+نوشته شده در شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,ساعت19:29توسط نازنین | |

 

کمک کنید ... جدی نمیدونم چی کا کنم ... دارم خل میشم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:56توسط نازنین | |

 

 
سلام
بچه ها دارم کلافه میشم تو رو خدا کمکم کنید...
دیشب پا گذاشتم رو غرورم بش اس دادم گفتم تکلیفمو روشن کن ... گفت روشن تر از این
دلم میخواس خفش کنم وقتی اینو گف .... چی کار کنم ؟؟؟؟؟ تو رو خدا کمک کنید؟؟؟
چی کار کنم ؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:42توسط نازنین | |

 

سلام
خبر خاصی نشده که قابل نوشتن باشه...
ولی حالم از بی معرفتیای  ی نفر و کاراش بهم میخوره ... فک نمیکردم منتظر گفتن من باشه از اون موقع که با هم دعوامون شد 10 روز میگذره هیچی به هیچی ...ول کن با ادم نیس که .. اگه ادم بود پا نمی ذاش رو 5  سال دوستی ... واس خاطر بچه بازی ...دیگه داره بم ثابت میشه که همه مث همن .... خاک بر سر من با انتخاب کردنام...... بیخیل .... حالا که اون جا زده منم جا میزنم کاری نداره که .....
راسی چه قد به این زلزله زده ها همه دارن کمک میکنن .... خوشحالم ... دلم واسشون میسوزه ..بیچاره ها .. گناه دارن دیگه .... البته هر قدم که کمک کنن بازم واس اونا خانواده نمیشه که تو زلزله از دس دادن... اوخی.....  
بچه ها کمکم کنید نمیدونم باید چی کا کنم .... از ی طرف میگم من که مث اون نیسم بذا بش اس بدم .... از ی طرفم ..میگم یه من چه ....

چی کا رکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:39توسط نازنین | |

 

سلام..
راسش حالم گرفته .... ی جوریم این چند روز... ا نگار ی چیزی میخوام ولی نمیدونم چی ...... خسته ام ..                  حوصلم سریده....اعصاب هیچ کاری ندارم...خسته شدم از بس همه فقط وختی کار دارن بهم اس ممیدن
و حالمو می پرسن ... البته این طبیعت ادماس .....ولی من خدایی این طوری نیسم ....اگه با یکی دوس شم تا تش باهاشم....
 تا پارسال من بودم که به اجیم میگفتم غصه هامو اون چواب میداد حالا بر عکس شده ..... راسش از دسش حسابی اعصابم خاک شیره .... هر چی میگه گوش میدم ولی هر چی من میگم اون نه گوش میده نه توجه میکنه ..... قبلا ای طوری نبود ... این قد بی معرفت نبود ..... دلم خوش بود حالا که از هم جدا شدیم با هم بهتر باشیم ...یعنی قرارمون هم همین بود ولی حالا چی ....انگار نه انگار هر روز از هم دور تر میشیم.... خیلی حس بدیه تنها کسی که به خاطر خودت بات باشه رو از دس بدی ....دارم کم کم  اب این نتیجه میرسم که دیگه منو دوس نداره تا من بش اس ندم تا من بش نزنگم انگار نه انگار که منم هستم....
دبیرستان واقعا مسخرس .... هنوز کسی که به دردم بخوره پیدا نکردم ....البته چند نفر هستن ولی خب یا دوست دارن خودشون یا من نمیدونم چه جوری برم طرفشون..... درس ها هم که بد نی ولی فعلا تابستونه مهر که بشه باز بایدد فقط سرمون تو کتاب باشه ...بیرون هم نیاد ....
امسال مدسمون خدایی بد شده هر زنگ یه مرد میاد عقده ای شدیم انقد زن ندیدیم ی معلم زن که میاد تو همه خوشحال ...البته اونام تعریفی نیستن.....
راسی تو این شبا منم دعا کنید ...دعا کنید به چیزی که میخوام برسم....

+نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت21:41توسط نازنین | |

اه اه حالم بهم میخوره از اونایی که فک میکنن فقط خودشون ادمن ....

از دست تو هم ناراحتم اجی خانومممم..... خیلی ... فک نمیکردم تو هم بام اینطوری رفتار کنی واقعا که نامردی..

من چه قد بد بختم با هر کی دوس میشم تش این جوری از اب در میاد .... اه

+نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:27توسط نازنین | |

سلام

حالم زیاد خوف نیس دارم به ی سری حقایق میرسم

اولیش این که ادما وقتی با هم کار دارن با هم مهربون میشن ؟؟/ خیلیی بده این حس که این فکرو بکنی همچین از تو خورد میشی .....

دومیش این که این دنیا به هیچکی رحم نمیکنه پس باید مث خودش بی رحم باشی تا نخوردت

از دست ادمای نمک نشناس هم خیلیی ناراحتم.... البته حقمه تا من باشم مث ادم دوست انتخاب کنم.... اخه من هیچ وخ به جز ی بار درس انتخاب نکردم  ..... بقیه دوستام همه از موردای اول بودن...

خب دیگه فعلا بسه ..ی ذره خالی شدم

+نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت19:23توسط نازنین | |

سلام

وبای قبلیمو بنا به یه سری دلایل حذفیدم .... امیدوارم مجبور نشم اینم بحذفم....

دیگه اینکه من تو تموم وبلاگام خطراتمو مینویسم حالا چه تلخ باشن چه شیرین .....

تا اپ بعدی بای

+نوشته شده در شنبه 1 فروردين 0برچسب:,ساعت11:49توسط نازنین | |